مسلمانان صدر اسلام خواستند و شد. لذا در آن ده سال که پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در مدینه تشکیل حکومت دادند، همه از نظر خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج مثل هم و در رفاه بودند. در آن مقطع زمانی، قانون مواسات در بین مردم حاکم بود و از این جهت گرسنهای در بین مردم یافت نمیشد، امکان نداشت جوانی احتیاج به همسر داشته باشد و بیهمسر بماند، و به طور کلی مسلمانی وجود نداشت که احتیاج داشته باشد و دیگران احتیاج او را رفع نکنند.
افزون بر این، مسلمانان صدر اسلام از اهل بیت«سلاماللهعلیهم» آموخته بودند که به رعایت قانون مواسات اکتفا نکنند؛ از این رو در حالی که خود احتیاج داشتند، ایثار میکردند و در استفاده از امکانات، دیگران را بر خود ترجیح میدادند و مقدّم میشمردند.
«وَ یؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» [1] ؛
ایثار خصلت پسندیدهای است که قرآن کریم از خواصّ جامعه انتظار دارد به آن اهمیت بدهند. حاکمیت روح ایثار، گذشت و فداکاری در مسلمانان صدر اسلام باعث شده بود که جامعه یکرنگ و یکشکل باشد و مشکل و درماندگی یک نفر، مشکل همه تلقّی شود. لذا اگر بنا بر احتیاج، فقر و گرسنگی بود، همه محتاج و گرسنه بودند و اگر قرار بود در رفاه باشند، همه از نظر خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، راحت و در رفاه بودند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، جامعه اسلامی و مسلمانان را بهگونهای تربیت کرده بودند که خدمت به همدیگر را واجب و ضروری میدانستند و اساساً رعایت قانون مواسات، جزو امور عادی و رایج زندگی مسلمانان بود و ترک آن، با نکوهش شدید آن حضرت همراه میشد. چنانکه همواره به مسلمانان میفرمودند: کسی که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد، مسلمان نیست.
«مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ» [2]
رسول اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، به سفارش زبانی و توصیه مسلمانان برای اهمیت به قانون مواسات بسنده نمیکردند، بلکه خود ایشان و اهل بیت، در عمل، پیشتاز خدمت به خلق خدا و مهمتر از آن، ایثار، گذشت و فداکاری بودند. مسلمانان نیز در دامان تربیت عملی اهل بیت پرورش یافتند و با اقتدا به ایشان، در خدمترسانی به یکدیگر و دستگیری از نیازمندان از هم پیشی میگرفتند .
رفتن به زیارت خیلی خوب است و ثواب دارد، امّا گرهگشایی از گرفتاری مردم، باید در اولویت قرار گیرد. اکنون وضعیت جامعه به جایی رسیده است که با وجود نیازمندان و مستضعفین فراوان، مردم تا چندین سال دیگر برای عمره مفرده ثبت نام کردهاند
رسم پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، این بود که هرگاه می دیدند که قادر به کمک کردن دیگران هستند، هرگز دریغ نمیکردند. مثلاً اگر مشاهده میکردند که یک نفر نیاز به خانه دارد یا در حال خانه ساختن است، جوانان را جمع میکردند و برای او سنگ و گِل میبردند و در عرض چند روز خانه او را میساختند.
اهمیت گرهگشایی از کار مردم
رفع حوائج مردم و گرهگشایی از کار همنوعان در فرهنگ تعالیم دینی بسیار ارزشمند است و ثواب والایی دارد. بسیاری از مردم تصوّر می کنند که صرفاً عزیمت به کربلا و مکه ثواب دارد، در حالی که ارزش و ثواب خدمت به خلق خدا بسیار والاتر است. رفتن به زیارت خیلی خوب است و ثواب دارد، امّا گرهگشایی از گرفتاری مردم، باید در اولویت قرار گیرد. اکنون وضعیت جامعه به جایی رسیده است که با وجود نیازمندان و مستضعفین فراوان، مردم تا چندین سال دیگر برای عمره مفرده ثبت نام کردهاند.
امام دوّم، امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» در روایتی که مکرراً برای شما خواندهام، میفرمایند:
«قضاء حاجة المؤمن أفضل من اعتکافِ شهرٍ» [3]
آن امام بزرگوار، بعد از آنکه شخصاً به دنبال یکی از مردم راه افتادند و به رفع گرفتاری او پرداختند، از او سؤال کردند که چرا از برادرم حسین کمک نخواستی و راه خود را برای رسیدن به من دور کردی؟ گفت: ایشان در مسجد رسول الله معتکف بود و نخواستم مزاحم اعتکاف آن حضرت شوم. آنگاه امام دوّم فرمودند: اگر کسی گره از کار مسلمانی بگشاید، ثوابش از یک ماه اعتکاف در مسجد بالاتر است. و این در حالی است که اعتکاف، ارزش و ثواب والایی دارد. اگر جوانان عزیز میخواهند عاقبت به خیر شوند و اگر میخواهند سقوط نکنند و با یک جرقّه انحرافی نابود نشوند، باید به اندازه وسع و توانایی خود از کار مردم گره گشایی کنند.
همگان باید توجه جدی داشته باشند که خشنودی خداوند متعال و اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در به دست آوردن دل یک انسان است. کسی که امام حسین«سلاماللهعلیه» را دوست دارد و میخواهد ایشان را خوشحال کند، باید بداند که آن حضرت، با گرهگشایی از کار و گرفتاری مسلمین خوشحال خواهند شد. حتی به دست آوردن دل دیگر مسلمان، با سلام و تعارف و با اعتنا به آنان و تحویل گرفتن آنان خداوند و اهل بیت را خشنود میسازد و بسیار ارزشمند است. مرتبه سوّم و چهارم: احترام به شخصیت دیگران و دفاع از آنان.
مرتبه سوم در قانون مواسات، شخصیت قائل شدن برای دیگران و احترام به شخصیت دیگران و مرتبه چهارم، دفاع از شخصیبت دیگران است. هرکس با هر موقعیت اجتماعی که باشد و هر شغلی که داشته باشد، شخصیت دارد و همه وظیفه دارند شخصیت او را محترم شمارند. ملاک احترام به شخصیت از منظر اسلام و تعالیم قرآن و عترت، انسانیت انسانها است و میزان دارایی مالی و نیز مرتبه شغلی و اجتماعی، در این باره تأثیری ندارد. حتی پایین بودن سطح تحصیلات افراد نیز نباید مانع احترام به آنان شود.
خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید:
«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ» [4] ؛
تفاوت هم نمیکند، مرد راجع به زن و زن راجع به مرد و زن و شوهر نسبت به فرزندان و فرزندان مخصوصاً هنگام مواجهه با پدر و مادر، باید رفتاری توأم با ادب و احترام و عاری از هرگونه توهین و تحقیر داشته باشند. بعضی اوقات، جوان امروزی، مقداری درس خوانده و مثلاً خود را روشنفکر میداند و از این جهت، زیر بار حرف پدر و مادر نمیرود. حتی گاه امر والدین را با بیاعتنایی پاسخ میدهد. این نحوه رفتار، جنگ با خداوند است. به جای اینکه دست پدر و مادر را ببوسد و حرف آنان را بشنود، بیاعتنایی و اهانت میکند. هرکس توهین به کسی کند، با خدا جنگیده است. با پیغمبر جنگیدن، چقدر گناه دارد؟! با امیرالمؤمنین جنگیدن، چقدر گناه دارد؟! این روایت میگوید: این کار، جنگ با خود خداوند است.
اما صادق«سلاماللهعلیه» در ذیل این روایت که روایت صحیحالسّند است و مرحوم کلینی نقل کرده، میفرمایند خیال نکن که ولی یعنی یکی از اولیاء الله یا یکی از صالحین، بلکه منظور از ولی در این روایت، هریک از شیعیان هستند.
عواقب بیاعتنایی به مردم
بیاعتنایی به مردم که متأسفانه امروزه عادی و رایج شده است، جنگ با خداست و غضب خداوند متعال را به همراه دارد که نتیجهای جز نابودی نخواهد داشت. پیرمرد روشن ضمیری که وضع مالی او خوب بود، به من گفت: من در قدیم نوکر یک ارباب بودم. روزی در حالی که باران تندی میبارید، بالای ایوان ایستاده بود و من پای ایوان بودم، او حرف میزد و من هم جرأت نکردم نزد او بروم که خیس نشوم و او هم به من نگفت به بالای ایوان بیا، بلکه همانطور حرف میزد و من خیس میشدم. آن پیرمرد گفت: دل من از رفتار او سوخت. وای اگر دل کسی بسوزد که ناگهان دنیا را به هم میریزد. گفت: دلم سوخت و طولی نکشید که قصر ارباب سوخت و طولی نکشید که از حکومت عزل شد و طولی نکشید که به گدایی افتاد و در عوض وضع مالی من خوب شد. مدّتی گذشت و در یک ماه مبارک رمضان، موقع افطار و در حالی که باران شدید میآمد، متوجه شدم کسی درب خانه مرا میزند. هنگامی که رفتم درب را باز کنم، همان ارباب را دیدم که زیر باران شدید خیس شده و پاهایش در گِل فرو رفته و برای گدایی به در خانه من آمده است. او را به داخل خانه بردم و از او پذیرایی کردم و ماجرای آن روز و خیس شدن من و بیاعتنایی او را به یاد آوردم.
بیاعتنایی به مردم که متأسفانه امروزه عادی و رایج شده است، جنگ با خداست و غضب خداوند متعال را به همراه دارد که نتیجهای جز نابودی نخواهد داشت
همه باید مواظب رفتار و گفتار خود باشند و از توهین به دیگران به شدّت بپرهیزند که عواقب سختی در پی خواهد داشت. بسیار دیده شده است که مرد در خانه بداخلاق است و به همسر خود توهین میکند و ناگهان یک روز صبح که از خواب بیدار میشود، میبیند که فلج شده است و تا آخر عمر به همان زن محتاج میشود. آن وقت التماسش شروع میشود، اما دیگر فایدهای ندارد. آن زخم زبانها، سرزنشها و بداخلاقیها کار خودش را کرده است.
چرا دختران جامعه کنونی اینقدر سقوط کردهاند؟! برای اینکه معمولاً پدران آنان بدجنس و بدکردار هستند. چرا پسرهای امروزی تا این اندازه سقوط کردهاند؟! برای اینکه پدران آنان به مردم بیاعتنایی کردهاند. خداوند دست این پسر را نمیگیرد و او محکوم به سقوط است. ناگهان با دوستی نامشروع با یک دختر، نه آبروی خودش و خانواده، بلکه آبروی طایفه را میریزد.
خدمت به پدر و مادر، برتر از چهل شب عبادت در مسجد سهله
زیاد دیدهایم که جوان به پدرش توهین کرده و در اثر شکستن دل پدر، آبرویش میرود و بعد سقوط میکند. راوی میگوید: من چهل شبانه روز به مسجد سهله رفتم. شبهای چهارشنبه از اوّل شب تا صبح در مسجد بودم. شب چهلم که خدمت آقا امام زمان«ارواحنا فداه» رسیدم، ایشان یک جمله به من گفتند و رد شدند. فرمودند: اگر خدمت پدر را کرده بودی، بهتر از آمدن به مسجد سهله بود. متأسفانه برخی جوانان به جای خدمت به پدر و مادر که ارزش والایی دارد، به آنان توهین میکنند. معلوم است که این افراد سقوط خواهند کرد و عاقبت به خیر نخواهند شد.
من از همه شما، مخصوصاً جوانان عزیز تقاضا دارم که توهین نکنید، مخصوصاً مراقب باشید به پدر و مادر و پیرمردها و افراد متشخص و به ویژه به مراجع، علما و بزرگان اهانت نکنید. به قول مرحوم آیت الله وحید بهبهانی، توهین به علما و مراجع، مانع عاقبت به خیری است و موجب میشود انسان در «وادی تیه» واقع شود. یعنی یک زندگی تلخ و همراه با سرگردانی و چه کنم چه کنم، برای او رقم میزند تا از دنیا برود. به تجربه اثبات شده است که اهانت به دیگران انسان را بیچاره میکند و راه سعادت را به روی او میبندد.